عمر رضی الله عنه در میان مردم به نیرو، درشتی و سنگدلی مشهور بود. در یکی از روزها، شخصی با همسرش درگیر شد و نزد عمر آمد تا بپرسد چگونه با زنش برخورد کند. وقتی در کنار دروازه خانه عمر ایستاد و دستش را دراز نمود تا آن را بکوبد شنید که همسر عمر بر او داد میزند، اما عمر خاموش است، فریاد نمیزند و زنش را مورد ضرب و شتم قرار نمیدهد. آن مرد شگفتزده شد و به سوی خانهاش روانه گردید.
عمر صدایی را پشت دروازهاش احساس نمود، لذا بیرون شد و آن مرد را صدا زد و گفت: چه کاری داشتی؟ آن مرد گفت: ای امیرالمؤمنین! من آمده بودم تا از همسرم در نزد تو شکایت کنم، اما شنیدم که همسرت بر تو داد میزند! عمر گفت: ای مرد! این همسر و همخوابه من است، غذایم را درست میکند و لباسهایم را میشوید، پس آیا نباید در برخی از بدرفتاریهایش صبر کنم؟
عموماً برخی مردم چنیناند که به هیچ صورتی علاج نمیشوند، بعضی از مردم از شدت خشم پدران یا بخیلی زنان و همسرانشان و یا... شکایت میکنند. من برخی از راههای علاج را به آنان نشان دادهام، اما آنها خبر میدهند که این راهکارها را تجربه نموده است، اما بازهم کار آمده نشده است در این صورت راه حل چیست؟ راه حل این است که باید به اخلاق آنان صبر نموده و بداخلاقی آنان را در دریای نیکیهایشان پنهان کرد و در حد توان در برخورد آنان سازگاری اختیار نمایند؛ زیرا برخی مشکلات حلناشدنی هستند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر