زندگی را دوست داشت
بگویید بر گورم بنویسند:
زندگی را دوست داشت
ولی آن را نشناخت
مهربان بود
ولی مهری از کسی ندید
طبیعت را دوست داشت
ولی نتوانست در
در هوای مسموم تنفس کند
توان دیدن نا حق را نداشت
ونتوانست حق را به حق دار برساند
در ابگیر قلبش جنب و جوشی بود
و کسی که بدان راه یافت
او را درک نکرد بلکه ترک کرد
بعد از او همیشه در زندگی احساس تنهایی
می کرد.
وخلاصه بنویسند :
زنده بودن را برای زندگی دوست داشت
نه زندگی را برای زنده بودن
بگویید بر گورم بنویسند:
زندگی را دوست داشت
ولی آن را نشناخت
مهربان بود
ولی مهری از کسی ندید
طبیعت را دوست داشت
ولی نتوانست در
در هوای مسموم تنفس کند
توان دیدن نا حق را نداشت
ونتوانست حق را به حق دار برساند
در ابگیر قلبش جنب و جوشی بود
و کسی که بدان راه یافت
او را درک نکرد بلکه ترک کرد
بعد از او همیشه در زندگی احساس تنهایی
می کرد.
وخلاصه بنویسند :
زنده بودن را برای زندگی دوست داشت
نه زندگی را برای زنده بودن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر